صداهایی از چرنوبیل| سوتلانا آلکسیویچ

وقتی که با عین رفتیم تهران برای مدرسه تابستانی رویان،برای هرروز عصرمون یه برنامه گذاشته بودیم که بریم و بگردیم باهم، برنامه یکی از روزها عباس آباد(؟) بود که نمایشگاه ماشینای لوکس اونجاس، رفتیم و دیدیم و گفتیم و خندیدیم و بستنی ایتالیایی خوردیم و...

من یه ماشینم انتخاب کردم که بعدها بخریمش ، چشمای گرد خوشگلی داش^__^

از اونجا که خسته شدیم دیدیم هنوز وقت داریم، و یادمون افتاد که تو راه با اتوبوس که میومدیم تابلو شهر کتاب رو دیدیم و تصمیم گرفتیم بریم اونجا!

بماند که فکر میکردیم نزدیکه ولی کلی راه رفتیم و تو راه هم از  فروشگاه اتکا یه بطری عرق نعنا گرفتیم برای دل درد من :))

واقعا شهر کتابو دوس داشتم، خیلی زیبا و پر از حس آرامش و فرهیختگی بود!

دوتایی بین کتابا می گشتیم و لذت میبردیم...

من کتاب "صداهایی از چرنوبیل" رو که دیدم برش داشتم تا بخونم یکم، تو یکی از کتابفروشی های انقلاب هم دیده بودمش و دلم میخواس بخونم ولی به خاطر قیمت نخریده بودمش :(

عین که دید دارم نگاهش می‌کنم گف بخریمش، ولی من مخالف بودم،بودجمون رو به اتمام بود!

ولی در نهایت با اصرار عین خریدیمش! چون استدلال عین اینه این چیزا میمونه و باید بگیریم!

و چه خوشحالم که قانعم کرد تا بخرمش!

صداهایی از چرنوبیل| سوتلانا آلکسیویچ| ترجمه حدیث حسینی| انتشارات کتاب کوله پشتی

خلاصه کتاب:

کتاب یه جورایی مستنده، حرفای آدمای مختلف، سن و قشرای مختلف، بچه ها، پاک سازی کننده ها، پزشک ها و... از اتفاقایی که حین انفجار نیروگاه اتمی و تاثیرای شگرفی که رو زندگیشون گذاشته بود...

نظرم درباره کتاب:

بذارید اینطوری بگم که یک سوم اول کتاب در حدی جذابه که درحالی که می دونستم اوضاع علوم پایه شدیدا خرابه و باید درس میخوندم اما نمی تونستم کنار بذارمش!

وقفه سه هفته ای- که واقعا دیگه مجبور بودم درس بخونم!- و کمتر جذاب بودن یک سوم میانیش دس به دست هم دادن تا انقدر طول بکشه کتاب!

اما از یک سوم پایانی هر چی بگم کم گفتم! از دیشب تا حالا خوندمش!

یه غم بزرگ غیر قابل توصیف میگیره قلب آدمو حین خوندنش... مرگ معشوق ها، بچه های معلول، مادرانی که نمیخواستن خونشون رو ترک کنن...

غم بزرگ قاطی میشه با یه تنفر از بشر و سیاست که شوروی چه کرده با زندگی این افراد...

قابل به ذکره که این کتاب برنده نوبل ادبیات 2015 هم بوده، و دلیل این جایزه رو این که توجه مردم به این کتاب و سرنوشت مردم چرنوبیل جلب بشه اعلام میکنن...

کتاب زیبا و واجب الخواندنیست به نظرم!

پ.ن: پروسه خواندن انقدر طولانی شد که این کتاب همسفرم تو شمال و همراهم تو بیمارستان بود!!