دریا| جان بنویل

این کتابو همراه پسری با پیژامه راه راه خریدم. من و عین روزای سختی رو میگذروندیم. رفته بودیم مشاوره ازدواج و مشاور گفته بود که باید صبر کنیم و یجورایی غیرمستقیم گفت بهتره باهم ازدواج کنیم... بهمون خیلی فشار اومده بود و تصمیم گرفتیم این حرفو قبول نکنیم و سعی کنیم با کمک یه مشاور چالشارو پیش بینی کنیم و طرز برخورد باهاشو یاد بگیریم. واس یکم آروم شدنمون میرفتیم پردیس کتاب :)) و این یکی از خریدای همون موقس.

دریا| جان بنویل| ترجمه اسدالله امرایی| نشر افق

خلاصه کتاب

داستان درباره یه نویسنده تاریخ هنره که بعد از مرگ همسرش برمیگرده به جایی که گودکیش رو اونجا گذرونده و خاطراتش رو مرور میکنه...

نظرم درباره کتاب

دریا از اون مدل کتابایی بود برای من که کند پیش میره. نیمه اولش رو که زیاد هم دوست نداشتم ولی هرچی جلوتر رفتم به نظرم جالب تر و جذاب تر شد.

داستان محض نیست این کتاب. یه جورایی مونولوگ مستقیمه. بخوام یه کتاب شبیهش رو مثال بزنم باید مثلا بگم شبیه ناتور دشت. ولی ناتور دشت شیرین و ملموسه ولی دریا یکم سنگین تره.

فاکتور شوک رو هم داشت که همین باعث شد آخرش رو دوست داشته باشم و ناراضی کتابو تموم نکنم.

ترجمه خیلی عجیب غریبه. فکر کنم دیگه نخوام از این مترجم چیزی بخونم. واژه های خیلی سنگین و غریبی رو استفاده کرده.

طرح روی جلد هم زیباست ^_^