ناطور دشت|جی دی سلینجر


ناطور دشت|دی جی سلینجر|ترجمه احمد کریمی|نشر ققنوس


خلاصه کتاب:داستان از زبان "هولدن کالفیلد" یک پسر 16 سالست که از مدرسه اخراج شده و بعد از جر وبحث با هم اتاقیش مدرسه و خوابگاه رو ترک میکنه و میره به نیویورک...

تو نیویورک آدمای جدید و قدیم ملاقات میکنه و روحیات خودش و خوبی ها و بدی های آدم ها رو میبینه...

 

نظرم درباره کتاب: من تعریف این کتاب رو خییییلی زیاد شنیده بودم! و وقتی خوندمش به این نتیجه رسیدم که تعریف ها واقعا به جا بوده...کتاب واقعا متفاوته و موضوع خیلی پرکششه...

تاهمون اواسط کتاب آدم طوری هولدن رو میشناسه انگار یک دوست قدیمیه... و هولدن شخصیت واقعا جالبی داره...تفکرش نظراش هدفش...خلاصه همه چی خیلی عالیه...

نثر کتاب یجورایی دوستانه ست...حس صمیمیت داشتم با کتا موقع خوندنش!و اصلا خسته کننده نیست اصلا!

ترجمه هم خیلی خوبه...کاملا روانه و هر جایی به تناسب جایگزین گذاشته شده...حتی فحش ها!

اینطوری که من تحقیق کردم دو تا ترجمه از این کتاب هست یکی همین که مال نشر ققنوسه و یکی مال نشر نیلا... و مثل اینکه این ترجمه - نشر ققنوس- ترجمه بهتری هست...

از افتخارات این کتابم اینه که تو سال 1999 در فهرست 100 اثر برتر قرن بیستم مجله لوموند ( Le Monde) و در سال 2005 از طرف مجله تایم (Time) در میان 100 اثر برجسته ادبیات انگلیسی زبان قرار گرفته...

یه نکته ای که مهمه به نظرم اینه که بهتره کتاب رو افراد زیر 16 سال نخونن...

فقط من آخرش رو درست متوجه نشدم :دی اگه کسی متوجه شد به منم بگه!

چند جمله از کتاب:

*تنها کاری که آدم لازم است بکند، این است که چیزی بگوید که کسی از آن سر در نیاورد، و آنوقت هر کاری که دلتان می خواهد براتان انجام می دهند.

*تمام بدبختی همینجاست.آدم هیچوقت نمیتواند جایی را پیدا کند که دنج و دلچسب باشد،برای اینکه همچو جایی اصلا وجود ندارد.آدم ممکن است خیال کند که همچو جایی وجود دارد،اما همین که پاش رسید آنجاو موقعی که اصلا انتظارش را نداردیک نفر از غیب پیدایش می شود درست جلو آدم می نویسد:"دهنتو..."

نظر کلی: کتاب فوق العاده ایه...حتما بخونیدش!

یک روز قشنگ بارانی|اریک امانوئل اشمیت


یک روز قشنگ بارانی|اریک امانوئل اشمیت|ترجمه:شهلا حائری|نشر قطره


خلاصه کتاب: این کتاب شامل 5 تا داستان کوتاهه،که هرکدوم یه قسمتی از زندگی یک زن رو نشون میده،با دغدغه ها و احساسات متفاوت! اگر بخوام خلاصه رو بگم داستان ها لو میره و حیف میشه...پس نمیگم:)

نظرم درباره کتاب: من تا حالا اصلا از داستان کوتاه خوشم نمیومد...و هیچوقتم نمیخوندم! این کتاب رو هم صرفا به خاطر نویسندش انتخاب کردم...اما حالا که اینو خوندم خودم یکی از طرفدارای پروپاقرص داستان کوتاه شدم! توی یک کلمه میتونم بگم فوق العادس!

کتاب خیلی خیلی روونه، یجورایی خودمونی حتی! موضوع داستانا کاملا قابل لمسه،مخصوصا واس خانوما!

یه نکته مهم هم اینکه واقعا نمیشه از اوایل یا حتی وسطای داستان اخرش رو حدس زد!

حجمش هم خیلی کمه توی 3 ساعت میشه تمومش کرد.

نظر کلی: کتاب خیلی خوبیه!توصیه میکنم بخونیدش :)

کوری| ژوزه ساراماگو


کوری |ژوزه ساراماگو|مترجم: مهدی غبرائی|نشر مرکز


 

خلاصه کتاب:داستان از این قراره که یه مرد وقتی تو ماشینش پشت چراغ قرمزه ناگهان کور میشه!اما بجای سیاهی همه جا سفیده براش!یه کوری سفید...و بعد هرکس که به این مرد نزدیک بشه کور میشه زنش,چشم پزشکی که میره پیشش, همه بیمارایی که تو مطب چشم پزشکن و...بعد دولت برای جلوگیری از گسترش بیماری اونارو قرنطینه میکنه و اونا تو اون جایی که هستن درواقع یه جامعه واس خودشون میسازن...


نظرم درباره کتاب:این ترجمه ای ک من خوندم اولش یه مقدمه داشت که خ به فهم کتاب کمک کرد.

کتاب پر استعارس و من خیلیاشو نفهمیدم:دی اما بعضیاشم مشخصه!

مشکلی که داشت و یکم اعصاب خورد کنش میکرد این بود که از علائم فقط از نقطه و ویرگول استفاده کرده بود. 

مورد بعدی اینکه تو این کتاب اصلا اسمی نمیبینید و افراد اینجوری شناخته میشن: مردی که اول کور شد,دختر عینکی, چشم پزشک و...که البته اصلا ادمو اذیت نمیکنه و حت باعث راحت تر شدن فهمش هست.

دو سه فصل اول زیاد کشش نداره اما اگه دووم بیارین از فصلای بعد واقعا جذبش میشین.

در کل کتاب خ خوبیه و شدیدا توصیه میشه!

طاعون|آلبر کامو


طاعون|آلبر کامو|ترجمه:رضا سیدحسین|انتشارات نیلوفر


خلاصه کتاب: کتاب درباره یه شهر خوشبخت و ارومه که گرفتار طاع ون میشه،و کتاب سیر بیماری رو و حالات روحی مختلف افراد شهر و اجتماع رو توضیح میده، اینکه تو هر مرحله چه حسی رو تجربه میکنن و چه کارهایی انجام میدن

نظرم درباره کتاب: یجورایی میشه این شهر رو به کل زمین تعمیم بدیم، و طاعون چالش هایی که هرکدوممون دچارش میشیم. کتاب داستان محض نیست، کامو بین گفتن داستانش نظراتش درباره انسان،خدا و... رو میگه،شخصیت ها خیلی خوب شناسونده میشن و شخصیت هاییکه ازشون صحبت میشه 5نفرن! درنتیجه یادآوری اسما سخت نیست ،و هرکدوم یه تیپن نه یه شخصیت صرف. یه چیزی هم که به نظرم اومد موقع خوندن شباهت ایده کتاب با "کوری" بود.

چند جمله از کتاب:

*بی شک جنگ بسیار ابلهانه است، اما این نکته مانع ادامه یافتن آن نمی شود.

*حال که نظام عالم به دست مرگ نهاد شده است، شاید به نفع خداوند است که مردم به او معتقد نباشند و بدون چشم گرداندن به آسمانی که او در آن خاموش نشسته است ، به همه نیروهاشان با مرگ مبارزه کنند.

*من نمی دانم به طور عام شرافت یعنی چه. اما در موقعیت من عبارت از این است که کارم را انجام دهم.

*در حقیقت هیچ چیزی در روی زمین مهم تر از عذاب یک کودک و وحشتی که این عذاب با خود دارد و دلایلی که باید برای آن پیدا کرد نیست.