بادبادک باز | خالد حسینی| ترجمه مهدی غبراءی| انتشارات نیلوفر
خلاصه کتاب:
داستان تو افغانستان اتفاق میفته،اما نه این افغانستان که ما الان میشناسیم،کشوری که هنوز شوروی و طالبان و آمریکا هرکدوم به سهم خودشون نابودش نکردن!
داستان دوتا دوسته،یکی آقازاده و ثروتمند و یکی نوکرزاده و فقیر و با دست های پینه بسته...داستان اتفاقای زندگی این دوتا دوسته و کنارش هم ناخنکی زده به تحولات سیاسی افغانستان
نظرم درباره کتاب:
اولین اتفاقی که با خوندن این کتاب واسه من افتاد تغییر نظرم درباره افغان و افغانستان بود به عنوان یک ایرانی...
داستان خیلی جذاب،البته واسه خود من جذابیت داستان از جایی که دیگه امیر و پدرش از افغانستان رفتن کم شد!
اواخر کتاب هم طوریه که به نظر میاد نویسنده محترم فقط خواسته کتاب رو طولانی کنه و بار غم داستان رو،اجبارگونه، زیاد کنه!طوری که آدم منتظره کتاب تموم بشه!
شخصیت پردازی فوق العاده،طوری که آدم با تک تک شخصیتا ارتباط عاطفی میگیره و حس آشنایی پیدا میکنه!
اینکه روایت کتاب اول شخص هست هم خیلی کمک میکنه به ارتباط گرفتن باهاش.
ترجمه هم خیلی خوب و روانه،بجز یکی دوتا غلط تایپی هیچ اشکالی نمیشه بهش گرفت