هرگز رهایم مکن| کازوئو ایشی‌گورو

با مامان و خواهر گرامی میرفتیم بیرون،اول مسیر رو باهم بودیم بعد من ازشون جدا شدم تا برم کتابخونه و اونا برن مطب چشم پزشک
تا از هم جدا شدیم من هندزفری رو در گوشم گذاشتم و قدم زنان رفتم سمت کتابخونه 
طوری برنامه ریخته بودم که بتونم یکم تو کتابخونه بچرخم،کتابخونه زیاد بزرگی نیس،شاید ده تا بیشتر قفسه ادبیات نداشته باشه،اما گشتن تو همونام لذت خیلی زیادی داره برام...
قرار بود واسه مامان هم یه رمان ایرانه و به قول خودش خیییلی عاشقانه بگیرم،پس خودم دوتا انتخاب داشتم،واقعا سخته برام انتخاب کردم!
اما انتخاب اولم!
هرگز  رهایم مکن| کازوئو ایشی گورو| ترجمه سهیل سمّی| نشر ققنوس
کتاب قبلی که میخوندم "بار هستی" میلان کوندرا بود، کتاب کندی بود،یعنی هی روش فکر میکردم با زندگی تطبیق میدادم،اما وقتی هرگز رهایم مکن رو شروع کردم خیلی سریع پیش رفتم،تو یه روز به نیمه رسوندمش،یعنی می‌خوام بگم که داستان جذابی داره این کتاب.(بماند که وسطش سریال game of thrones رو شروع کردم و این باعث شد طول بکشه!!)
داستان در مورد یه مرکز تو انگلستانه واس پرورش بچه هایی که آینده خاصی دارن...
روایت کتاب اینطوریه که شخصیت اصلی برامون تعریف می‌کنه تیکه تیکه،خیلی کم‌کم حقیقت‌ها رو می‌فهمیم، و واقعا غافلگیر می‌شیم حین خوندن داستان ها و کشف اون‌ها...
اما کتاب داستان غمگینی داره...حتی یجور حس نفرت از نوع بشر رو همراه میاره...و نمیدونم اون تفکری که نویسنده می‌خواسته واس من ایجاد شده یا نه؛ اما من فکر می‌کنم اهدا کننده‌ها روح بزرگتری دارن...
این ترجمه هم واقعا خوب و روونه،حین خوندن حس نمی‌شه که داریم یه کتاب ترجمه شده رو میخونیم!
تو این حال و هوای بعد از تموم شدن کتاب بیشتر از همه دلم برای تومی تنگ می‌شه!
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.