قلعه حیوانات| جورج اورول

 یدونه دیگه از کتابای تولدم!

انقدر این بین هی کتابای جدید گرفتم،این مونده بود تا الان!

مزرعه حیوانات| جرج اورول| ترجمه احسان واحدی|نشر نوند


خلاصه کتاب:

حیوانات مزرعه اربابی علیه صاحب مزرعه "آقای جونز" شورش می‌کنند و از مزرعه بیرونش میکنند، خودشون کنترل و اداره مزرعه رو که حالا "مزرعه حیوانات" نامیده می‌شه به دست می‌گیرن...

نظرم درباره کتاب:

مزرعه حیوانات یک کتاب نمادی و انتقادیه... حس غم و تلخی زیادی داره،و این به این خاطره که با رفتار بشر در طول تاریخ قابل انطباقه...

اما جرج اورول به طور خاص، اسلحش رو به سمت نظام کمونیستی شوروی سابق و انقلاب تزاری روسیه گرفته،اتفاقات داستان، طی انقلاب حیوانات و بعد از اون، تا حد زیادی با تاریخ شوروی منطبقه

میجر که یک خوک پیره ایده های اولیه انقلاب رو به حیوانات القا میکنه که میتونه نماد لنین یا مارکس باشه که پایه گذار نهضت مارکسیسم‌ه.

بعد از شورش حیوانات دو خوک به نام های اسنوبال و ناپلئون کنترل اوضاع رو به عهده می‌گیرن،که اسنوبال تفکرات متعادل تری داره و میتونه نماد تروتسکی باشه،که اعتقاد داشته باید اندیشه کمونیسم به جهان صادر بشه، در خالی که استالین -که نمادش در کتاب ناپلئون هست- بیشتر اعتقاد داره باید قدرت دفاعی افزایش پیدا کنه

که در اوایل شورش حیوانات ناپلئون میتونه اسنوبال رو از مزرعه بیرون کنه و بعد از رفتنش کم کم تمام اصولی که حیوانات براشون شورش کرده بودن از بین میره، مثل کشتن حیوانات دیگه، عدم رابطه با انسان دو پا، برابری حیوانات و... تا جایی که شعار شورش که "چهارپا خوب، دوپا بد"‌ه در انتهای کتاب توسط خوک ها تبدیل به "چهارپا خوب، دوپا بهتر" میشه!

و در صفحه آخر کتاب خوک ها در حالی که لباس انسانی پوشیده اند و روی دوپا راه می‌روند با انسان ها در حال صحبتند و حیوانات دیگر عملا تفاوتی بین آنها نمیبینند.

و ضربه آخر هم زمانی به شورش می‌خوره که خوک ها جمله "همه حیوانات باهم برابرند" رو از روی دیواری که اصول حیوانیت رو روش نوشتند پاک می‌کنن و جاش می‌نویسن "همه حیوانات باهم برابرند اما بعضی برابرترند."

با این‌که این کتاب مشخصا به آغاز و پایان شوروی اشاره داره ولی می‌شه به رفتار بشر در طول تاریخ بسطش داد با توجه به این جمله‌ی کتاب: ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻨﺠﺎﻣﯿﻦ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺟﺰﺋﯿﺎت زﻧﺪﮔﯽ ﻃﻮﻻﻧﯿﺶ را ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ دارد و ﻣﯽ داﻧﺪ همه چیز ﻫﻤﺎن اﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻮده و ﺑﻌﺪ ﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻮال ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد ، زﻧﺪﮔﯽ ﻧﻪ ﺑﺪﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮد و ﻧﻪ ﺑﻬﺘﺮ او ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ و ﻣﺸﻘﺖ ﻗﻮاﻧﯿﻦ ﻻ ﯾﺘﻐﯿﺮ زﻧﺪﮔﯽ اﺳت.

البته اورول سعی کرده با ادبیات طنزآمیزش کمی از بار تلخی داستان کم کنه و تا حدودی هم موفق بوده.

ترجمه هم خوب و روانه، ولی طرح جلد زیاد چنگی به دل نمی‌زنه.

واسه مطالعه بیشتر توصیه می‌کنم این مطلب رو بخونید:

http://ejtemaee12.blogfa.com/post/75


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.