-
جین ایر| شارلوت برونته
سهشنبه 24 آذر 1394 21:13
این کتابم سورپرایز بود^_^ با عین بیرون بودیم،شام میخوردیم،بهم گفت زود شامتو بخور تا بریم به سورپرایزت برسیم! رفتیم یه کتابفروشی که خیلی جو آشنا و مهربونی داره...هردومون اونجارو خیلی دوس داریم و این دومین بار بود که میرفتیم،اولین بار که رفتیم یه خانوم تقریبا میانسال اونجا بودن،کلی از ما خوششون اومد و نشستیم باهم چای و...
-
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد| اوریانا فالاچی
سهشنبه 17 آذر 1394 11:43
با عین و میم رفته بودیم نمایشگاه کتاب،تقریبا داشتیم برمیگشتیم که عین این کتابو دید و با ذوق گفت که حتما باید بخردش و خریدش... موقع برگشت،من که از ماشین میم پیاده شدم تا برم خوابگاه،چندتا از پلاستیک کتابارو که مال من بود برداشتم تا ببرم،که این هم اشتباهی توی یکی از اونا مونده بود... به عین گفتم زود میخونمش و بعد میدم...
-
مارک و پلو| منصور ضابطیان
سهشنبه 5 آبان 1394 11:40
عین اون اوایل آشناییمون این کتابارو برای خودش خریده بود،یادمه وقتی که خریده بود انقد ذوق داشت و پسندیده بود کتاب رو که هر جلدش رو توی یک روز خوند! چندین بار بهش گفتم بیار تا منم بخونمشون اما هر بار یادش میرفت،و البته منم چندتا کتاب واجب داشتم که باید میخوندمشون! تا این که یروز که میرفتیم بیرون همو ببینیم یادش موند و...
-
بینایی| ژوزه ساراماگو
شنبه 25 مهر 1394 22:59
رسیدم به دومین کتاب تولدم ^____^ "بینایی" رو اولین بار تو سرچ واس کتابای جدید دیدم،به نظرم خیلی جالب میومد،واس منی که از این نویسنده "کوری" رو خونده بودم و واقعا پسندیده بودم،این کتاب خیلی جذابیت داشت...اما نشد بخرمش به دلایل مالی :دی تو کتابخونه های شهر خودمون هم ندیده بودم،انقدر برای خوندنش...
-
کیمیاگر| پائولو کوئیلو
پنجشنبه 9 مهر 1394 13:30
بالاخره اومدم خوابگاه! کتابایی که عین واسه تولدم کادو داده بود رو توی صف گذاشته بودم تو تابستون تا وقتی که خونه ام از کتابخونه کتاب بگیرم و اینجا که میام و کتابخونه در دسترس نیست کتاب داشته باشم بخونم! و حالا بالاخره نوبتشون رسید ^___^ البته قابل ذکره که 40 صفحه پایانی کتاب سر کلاس فیولوژی عملی خونده شده :)) کیمیاگر|...
-
بیگانه| آلبر کامو
سهشنبه 7 مهر 1394 15:01
دومین کتابی که از کتابخونه گرفته بودم بیگانه بود،بیگانه ی آلبر کامو این کتابو قبلا هم یبار از کتابخونه دانشگاه گرفته بودم،اما خوردم به امتحانا و بردم پسش دادم! کتاب قبلی که تموم شد و بیگانه رو شروع کردم، چند صفحه ای هم خونده بودم که عین عزیزم گفت بیگانه رو برام خریده! منم بهش گفتم که کتاب کتاب خونه رو نمیخونم تا کتاب...
-
بارون درخت نشین| ایتالو کالوینو
چهارشنبه 18 شهریور 1394 18:09
خاطرتون هست گفتم سری پیش که رفتم کتابخونه دوتا کتاب واس خودم انتخاب کردم؟؟ یکی که هرگز رهایم مکن بود و دومیش هملت بود! اولی که تموم شد با ذوق گفتم که یه شاهکار کلاسیک بخونم به به! اما طبق معموول در خواندن کتاب کلاسیک شکست خوردم :/ و بعد از خوندن سه چهار صفحه گذاشتمش کنار! و رفتم کتابخونه و دوباره گشتن بین کتابا ^_^...
-
هرگز رهایم مکن| کازوئو ایشیگورو
چهارشنبه 21 مرداد 1394 15:48
با مامان و خواهر گرامی میرفتیم بیرون،اول مسیر رو باهم بودیم بعد من ازشون جدا شدم تا برم کتابخونه و اونا برن مطب چشم پزشک تا از هم جدا شدیم من هندزفری رو در گوشم گذاشتم و قدم زنان رفتم سمت کتابخونه طوری برنامه ریخته بودم که بتونم یکم تو کتابخونه بچرخم،کتابخونه زیاد بزرگی نیس،شاید ده تا بیشتر قفسه ادبیات نداشته باشه،اما...
-
بار هستی| میلان کوندرا
یکشنبه 11 مرداد 1394 20:04
بار هستی| میلان کوندرا| ترجمه دکتر پرویز همایون پور| نشر قطره خلاصه کتاب: داستان ها چندتا داستان موازی و کمی مرتبطه،داستان عشق توما و ترزا و ضرورت ها و اتفاق ها،سابینا و بحث خیانت،فرانز و راهپیمایی بزرگ... نظرم درباره کتاب: چیزی که این کتاب رو متمایز میکنه داستان صرف نبودنشه،این که کنار روایت داستان هر کدوم از شخصیت...
-
بادبادک باز | خالد حسینی
یکشنبه 11 مرداد 1394 19:50
بادبادک باز | خالد حسینی| ترجمه مهدی غبراءی| انتشارات نیلوفر خلاصه کتاب: داستان تو افغانستان اتفاق میفته،اما نه این افغانستان که ما الان میشناسیم،کشوری که هنوز شوروی و طالبان و آمریکا هرکدوم به سهم خودشون نابودش نکردن! داستان دوتا دوسته،یکی آقازاده و ثروتمند و یکی نوکرزاده و فقیر و با دست های پینه بسته...داستان...
-
لیدی ال|رومن گاری
یکشنبه 11 مرداد 1394 19:49
لیدی ال|رومن گاری|ترجمه: مهدی غبرائی|انتشارات ناهید خلاصه کتاب: داستان درباره آنت و آرمانه که بهم علاقه مندند...آنت سودای عشق و داشتن آرمان و فقط برای خودش رو داره اما آرمان آنارشیسته...و سودای مبارزه سیاسی داره،اتفاقاتی که واس این دو نفر میفته و سرانجام عجیبشون داستان کتابه نظرم درباره کتاب: کتاب خیلی روون و سرگرم...
-
لیدی ال|رومن گاری
یکشنبه 11 مرداد 1394 19:49
لیدی ال|رومن گاری|ترجمه: مهدی غبرائی|انتشارات ناهید خلاصه کتاب: داستان درباره آنت و آرمانه که بهم علاقه مندند...آنت سودای عشق و داشتن آرمان و فقط برای خودش رو داره اما آرمان آنارشیسته...و سودای مبارزه سیاسی داره،اتفاقاتی که واس این دو نفر میفته و سرانجام عجیبشون داستان کتابه نظرم درباره کتاب: کتاب خیلی روون و سرگرم...
-
درخت زیبای من|خوزه مارودو واسکونسلوس
یکشنبه 11 مرداد 1394 19:48
درخت زیبای من|خوزه مارودو واسکونسلوس|ترجمه:مهدی شهشهانی|نشر قو خلاصه کتاب:کتاب درباره یه پسر 5 ساله به نام ززه ست و شیطونیا و اتفاقایی که واسش میفته... نظرم درباره کتاب:این کتاب فوق العادس! اصن هر کتابی میخونم انگار به نظرم فوق العاده میاد اما این یکی واقعا فوق العادس!لحن صمیمی کتاب،شخصیت پردازی خوب،روون بودن و جذابیت...
-
اتوبوس پیر|ریچارد براتیگان
یکشنبه 11 مرداد 1394 19:47
اتوبوس پیر|ریچارد براتیگان|ترجمه:علیرضا طاهری عراقی|نشر مرکز خلاصه کتاب: این کتاب شامل 62 داستان کوتاهه! نظرم درباره کتاب: خب عدد 62 به نظر خیلی بزرگ میاد و آدم فکر میکنه با یه کتاب قطور طرفه!اما این کتاب کلا 193 صفحس! داستان ها خاصن....خیلیاش اصلا نمیشه گفت که داستانند! صرفا یه یادداشت،یا توصیف یه صحنه... هیچ کدوم...
-
جنگل وارونه|جی دی سلینجر
یکشنبه 11 مرداد 1394 19:47
جنگل وارونه|جی دی سلینجر|ترجمه:علی شیعه علی|نشر سبزان جنگل وارونه خلاصه کتاب:داستان درباره یه دختربچه به نام کورینه که پدرش رو از دست داده و با یک بارون زندگی میکنه،کورین در کودکی به یکی از پسرهای مدرسه علاقه مند میشه و وقتی بزرگ میشه وقتی داره کتابی رو که هدیه گرفته میخونه متوجه میشه که شاعر همون پسر موردعلاقه...
-
ناطور دشت|جی دی سلینجر
دوشنبه 22 تیر 1394 19:03
ناطور دشت|دی جی سلینجر|ترجمه احمد کریمی|نشر ققنوس خلاصه کتاب:داستان از زبان "هولدن کالفیلد" یک پسر 16 سالست که از مدرسه اخراج شده و بعد از جر وبحث با هم اتاقیش مدرسه و خوابگاه رو ترک میکنه و میره به نیویورک... تو نیویورک آدمای جدید و قدیم ملاقات میکنه و روحیات خودش و خوبی ها و بدی های آدم ها رو میبینه......
-
یک روز قشنگ بارانی|اریک امانوئل اشمیت
یکشنبه 21 تیر 1394 14:00
یک روز قشنگ بارانی|اریک امانوئل اشمیت|ترجمه:شهلا حائری|نشر قطره خلاصه کتاب: این کتاب شامل 5 تا داستان کوتاهه،که هرکدوم یه قسمتی از زندگی یک زن رو نشون میده،با دغدغه ها و احساسات متفاوت! اگر بخوام خلاصه رو بگم داستان ها لو میره و حیف میشه...پس نمیگم:) نظرم درباره کتاب: من تا حالا اصلا از داستان کوتاه خوشم نمیومد...و...
-
کوری| ژوزه ساراماگو
جمعه 19 تیر 1394 15:53
کوری |ژوزه ساراماگو|مترجم: مهدی غبرائی|نشر مرکز خلاصه کتاب:داستان از این قراره که یه مرد وقتی تو ماشینش پشت چراغ قرمزه ناگهان کور میشه!اما بجای سیاهی همه جا سفیده براش!یه کوری سفید...و بعد هرکس که به این مرد نزدیک بشه کور میشه زنش,چشم پزشکی که میره پیشش, همه بیمارایی که تو مطب چشم پزشکن و...بعد دولت برای جلوگیری از...
-
طاعون|آلبر کامو
پنجشنبه 18 تیر 1394 01:00
طاعون|آلبر کامو|ترجمه:رضا سیدحسین|انتشارات نیلوفر خلاصه کتاب: کتاب درباره یه شهر خوشبخت و ارومه که گرفتار طاع ون میشه،و کتاب سیر بیماری رو و حالات روحی مختلف افراد شهر و اجتماع رو توضیح میده، اینکه تو هر مرحله چه حسی رو تجربه میکنن و چه کارهایی انجام میدن نظرم درباره کتاب: یجورایی میشه این شهر رو به کل زمین تعمیم...